فیلمساز بوشهری معتقد است سینمای ماندگار، بازتابی از ملاقات انسان با خویشتنِ خویش و سیر درونی اوست.

سینما، سفری از ماده تا معنا 

سید رضا صافی، فیلمساز برجستۀ بوشهری، با کارنامه‌ای سه دهه‌ای که از کرانه‌های خلیج‌فارس تا معتبرترین جشنواره‌های بین‌المللی امتداد یافته، به نمادی از استمرار و موفقیت در سینمای غیر پایتخت‌نشین تبدیل شده است.
سید رضا صافی، فیلمساز برجستۀ بوشهری، با کارنامه‌ای سه دهه‌ای که از کرانه‌های خلیج‌فارس تا معتبرترین جشنواره‌های بین‌المللی امتداد یافته، به نمادی از استمرار و موفقیت در سینمای غیر پایتخت‌نشین تبدیل شده است.
کد خبر: ۱۵۲۴۳۰۳
نویسنده سید محی‌الدین حسینی‌ مقدم

 این کارگردان متولد ۱۳۵۱ که مدرک معادل کارشناسی کارگردانی سینما را در کارنامه دارد، با خلق آثاری، چون فیلم‌های سینمایی «بالابان» و «پینوکیو، عاموسردار و رئیسعلی»، نام خود را در سینمای ایران تثبیت کرده است. کارنامۀ او با کسب بیش از ۷۰ جایزۀ ملی و بین‌المللی، از جمله دیپلم افتخار از جشنواره «اِبِنسی» اتریش و «دیتکتیوفِست» مسکو، و حضور در رویداد‌های معتبری، چون «جیفونی» ایتالیا و «آسیا پاسیفیک»، گواهی بر کیفیت و نگاه جهانی آثار اوست.

عضویت در کانون کارگردانان خانه سینما و سازمان جهانی سیفژ (Cifej)، در کنار فعالیت‌های آموزشی و داوری در جشنواره‌های مختلف، از او چهره‌ای جامع و تأثیرگذار در سینمای ایران ساخته است که همچنان با جدیت به فعالیت‌های خود در عرصۀ تولید و آموزش ادامه می‌دهد. این فعالیت‌ها جایگاه او را به عنوان یکی از ستون‌های فرهنگی و هنری جنوب کشور مستحکم‌تر کرده است. به همین بهانه با این کارگردان به گفت‌و‌گو نشسته‌ایم تا از نزدیک با زندگی هنری وی آشنا شویم. 

آقای صافی، مسیر شما در سینما مسیری خودساخته است. از اولین جرقه علاقه به تصویر و روایت تا امروز، چه چیزی بیش از همه شما را در این مسیر نگه داشته است؟
آنچه مرا در مسیر سینما نگاه داشته، عشق است؛ عشقی که به تعبیر من نوعی قدرت جاذبه بین‌مولکولی میان انسان‌ها و جهان پیرامونشان است!

گفته‌اید که سینما را با دیدن و تجربه کردن آموخته‌اید. در دوران خودآموزی، کدام فیلم‌ها یا کارگردانان الهام‌بخش شما بودند؟
سال‌ها پیش همین سؤال را از استاد بهرام بیضایی پرسیده بودند و پاسخی داده بود که برای من همیشه الهام‌بخش بوده است! ایشان گفته بود: «از هرکس که یک فریم خوب تولید کرده، من چیزی آموخته‌ام.»
من نیز با چنین نگاهی به مسیر یادگیری در سینما رسیده‌ام؛ و حتی شاید فراتر از این سخن جناب بیضائی! بنده معتقدم در فرآیند رشد هنری، مهم‌تر از این‌که از چه کسی و از چه موضوعی می‌آموزیم، نگاه خودِ ماست! این مسأله که من چه کسی هستم و چگونه نگاه می‌کنم، بسیار مهم‌تر از آن موضوعی است که بدان نگاه می‌کنم! بقول یکی از معلمین بزرگ تفکر و از بزرگان عالم عرفان: «آن کسی که می‌خورد، از غذائی که خورده می‌شود، مهم‌تر است!» 
در تجربه‌های خودم از آثار موفق و جریان‌ساز الهام گرفته‌ام، اما بیش از همه از تجربه‌ها و حتی خطا‌های آثار ضعیف خودم آموخته‌ام. شکست‌ها، اگر درست دیده شوند، خودشان برترین کلاس درسند.
به شاگردانم همیشه می‌گویم: تا می‌توانید ببینید، تحلیل کنید و بیاموزید؛ از فیلم خوب، از فیلم بد، از تجربه دیگران و از ناکامی‌های خودتان...

شما همزمان نویسنده، تهیه‌کننده، کارگردان و تدوینگر هستید. این چندنقش بودن برای شما امتیاز است یا چالشی سخت در کنترل خلاقیت؟
من هیچ‌کدام از این نقش‌ها را جدا از دیگری نمی‌بینم. برای من، فرآیند فیلم‌سازی شبیه پخت‌وپز یک غذای کامل است؛ جایی که آشپز باید بر همه‌ی مواد اولیه، زمان‌بندی و جزئیات طبخ نظارت داشته باشد تا حاصل کار طعمی هماهنگ و اصیل پیدا کند. فیلم‌نامه‌نویسی، کارگردانی و تدوین در نگاه من سه مرحله از یک فرایند واحدند، نه سه شغل مستقل! فیلم‌نامه در مرحله‌ی کارگردانی تکمیل و زنده می‌شود و البته تدوین را نیز ادامه‌ی کارگردانی و حتی بازنویسی نهایی فیلم‌نامه می‌دانم! در واقع، پشت میز تدوین همان‌جایی است که پخت‌وپز نهایی صورت می‌گیرد؛ جایی که همه‌ی مواد خام فیلم ـ تصویر، صدا، ریتم و احساس در کنار هم به زندگی تبدیل می‌شوند.

اگر قرار بود تنها در یک نقش بمانید، نویسنده، کارگردان یا تهیه‌کننده، کدام را انتخاب می‌کردید و چرا؟
اگر قرار باشد تنها در یک نقش بمانم، بی‌تردید بخش خلاقه و نویسندگی است؛ ولی از آنجا که کارگردانی سینما را تداوم نوشتن و تدوین را تکمیل کارگردانی می‌دانم، لاجَــرَم باز هم مثل گربه روی چارچنگول پائین می‌اُفتم! و باز هم فیلمنامه خواهم نوشت، کارگردانی خواهم کرد و تدوین را سفت خواهم چسبید! این سه بخش اصلا برایم قابل تفکیک نیست! اما تهیه‌کنندگی را با کمال میل کنار خواهم گذاشت؛ کما این‌که در این سال‌های اخیر نیز زحمت آنرا به همسرم داده‌ام و خود را از شغل شریف تهیه‌کنندگی وا رهانده‌ام!
سینما برای من فقط بازنمایی جهان بیرون نیست، تلاشی است برای دیدن انسان از درون؛ جایی که تصویر بهانه‌ای می‌شود برای فهم زندگی، رنج، امید و معنا. سینما زمانی زنده است که از دل انسان عبور کند.

فیلم بالابان نقطه عطفی در کارنامه شماست. از ایده تا اکران، بزرگ‌ترین مانع یا دغدغه شما در ساخت آن چه بود؟
 فیلم سینمایی «بالابان» نخستین تجربه بلند من در سینما بود که در سال ۱۳۸۹ تولید شد. پروژه‌ای که تهیه و تولید و اکران غم‌بارِ آن برایم داستانی است پر آب چشم..! و البته پر از چالش و سرشار از تجربه!
تولید «بالابان» با سختی‌های زیادی همراه بود! این دشواری‌ها نه به‌دلیل ناآشنائی من با جنبه‌های فنی سینما، که بیشتر ناشی از ناهماهنگی‌ها و عدم شناختم از پیچیدگی‌های مناسبات پشت‌صحنه یا بهتر است بگویم -پشتِ پرده‌ی سینمای ایران بود! همان لایه‌هائی که هر فیلم‌سازِ تازه وارد دیر یا زود باید با آن روبه‌رو شود و زخم آنرا به جان بخرد!
با وجود تمام فشار‌ها و موانع، تمام تلاش من و گروه بر این بود که حتی‌الامکان فیلمی فاخر و از نظر اجرائی، نزدیک به استاندارد‌های بین‌المللی تولید کنیم.
نکته‌ای که نباید ناگفته بماند این است که در روند معرفی، اکران و پخش این فیلم، حسادت‌ها و نگاه‌های باندی و محفلی و بده-بستان‌های تهوع‌آورِ بازدارنده در فضای حرفه‌ای نیز بشدت دخیل بودند. وگرنه فیلمی که به گفته بسیاری از بزرگان سینمای ایران با استانداردهائی در سطح بالا متولد شده بود، نباید در ارائه و اکرانِ خود اینچنین مظلومانه به مسلخ می‌رفت!
با این‌حال، همین چالش‌ها باعث شدند درک عمیق‌تری از واقعیت سینما، فراتر از قاب تصویر و حتی تجارب شخصی به دست بیاورم..!

در روایت فیلم بالابان حس لطیف انسانی با دغدغه اجتماعی تلفیق شده است. چطور میان احساس و اندیشه تعادل برقرار کردید؟
پروسه خلاقیت در ذهن آدمی، برخلاف تصور رایج بر اساس یک تصمیم مقطعی یا به‌طور ناگهانی مثل فشردن یک دکمه شکل نمی‌گیرد! فرآیند خلاقیت نتیجه‌ی مطالعه، تأمل، تجربه و حضور مستمر در فضای زیست انسان است؛ نوعی رسوب تدریجی معنا در ذهن و دل که رفته‌رفته سفره‌های زیرزمینی اندیشه را پر می‌کند و در زمان مناسب، خودبخود سرریز و جوشان می‌شود!
به باور من، ایده‌های زنده از مسیر سیر و سیاحت درونی و بیرونی به وجود می‌آیند، از مشاهده‌ی دیگران و خویشتنِ خویش. از جست‌و‌جو و خواندن. از تحقیق، تفحص و تدبر. شکل‌گیری ضمیرِ ناخودآگاه ما در واقع حاصل همین آگاهی‌های انباشته شده است، نه امری تصادفی یا جادوئی. اگر بخواهم به استعاره متوسل شوم، باید بگویم: «غول چراغ جادوی ضمیر ناخودآگاه» درون هر فردی بصورت خسته و خواب‌آلوده وجود دارد؛ اما فعالیت مثبت و دلخواهِ این غول تنها زمانی حاصل می‌شود که ذهن (قوه تحلیل و استدلال) و قلب (احساسات) در تعامل و یگانگی باهم قرار گیرند.

در فیلم «پینوکیو، عاموسردار و رئیسعلی» به سراغ ترکیبی خاص از فانتزی، تاریخ و کودک‌محوری رفتید. این ایده از کجا شکل گرفت؟
فیلم «پینوکیو...» تجربه‌ای خاص و در عین حال پیش‌بینی‌نشده در کارنامه من بود. در آغاز، اصلاً چنین پروژه‌ای با این شکل و شمایل در ذهنم نبود. حوالی سال‌های ۱۳۹۱ و ۱۳۹۲ از سوی برخی دوستان در وزارت ارشاد پیشنهادی مطرح شد که چرا صافی نباید یک فیلم مدرن و حماسی در تجلیل از شخصیت رئیسعلی دلواری بسازد؟ آنهم در زمانی که چهار دهه از ساخت سریال دلیران تنگستان می‌گذشت و به نوعی تولید و عرضه یک فیلم فاخر و حماسی در مورد شخصیت رئیسعلی جایش خالی بود!
در ابتدا قرار بود اثری جدی، حماسی و سنگین از نظر تولید و سرمایه‌گذاری ساخته شود؛ پروژه‌ای که برای من اهمیت زیادی داشت تا نگاهی تازه و متفاوت به قهرمانان جنوب سرزمین پارس ارائه کند.
اما با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی روز و همچنین بدلیل عدم ثبات فرهنگی که حاصل آمد و رفت دولت‌های رنگارنگ سیاسی بود، اعتمادی به حمایت و همراهی دولت وقت از این اثر نداشتم! من در آن شرایط ناچار بودم که با کمترین امکانات و بودجه و کمترین حمایت بتوانم رئیسعلی را معرفی کنم و قطعاً تأمینِ سرمایه تولید یک فیلم فاخر تاریخی در ید قدرت من نبود؛ لذا در جریان همفکری با همسرم -سرکار خانم مریم رنجبر- تصمیم گرفتیم زاویه‌ی دید متفاوتی را انتخاب کنیم! با این تغییرِ دیدگاه در واقع دو اتفاق می‌افتاد؛ اول این‌که تأمین سرمایه آن ساده‌تر و در دسترس‌تر بود (بدلیل کم هزینه بودن آن) و دوم این‌که نیاز به تغییر ژانر و گونه روایت به شدت احساس می‌شد! 
نهایتاً اتفاقی که افتاد این بود که از یک ژانر تاریخی گران‌قیمت، به یک فیلم کودکانه اجتماعی نقل مکان کردیم! و اینچنین بود که کم‌کم نطفه «پینوکیو...» منعقد شد! فیلمی کودکانه و شاد با نگاهی تحسین‌آمیز به دوران مبارزات ضد استعماری جنوب کشورمان.. 
به‌تدریج این ایده برایمان شکل گرفت که بیائیم و با همه‌چیز شوخی کنیم! و با نگاهی شوخ‌طبعانه، ظرفیت‌های فرهنگی و تاریخی‌مان را بازخوانی کنیم. البته شوخی آگاهانه و مؤدبانه با تاریخ از منظر نسلی که گذشته را می‌بیند و یقیناً قرار است آنرا در آینده به شکل بهتری بازتولید کند!
به این ترتیب «پینوکیو، عاموسردار و رئیسعلی» متولد شد! تولدی که از دل یک گفت‌وگوی صمیمانه با تاریخ آغاز شد و در امتداد آن بازی ذهنی، شروع به شکل‌گرفتن کرد و در نهایت به فیلمی تبدیل شد که میان خیال و واقعیت، گذشته و آینده و کودک و قهرمان، پلی انسانی و صمیمانه ایجاد کرد. البته امیدوارم که واقعاً اینطور بوده باشد!

کدام اثر را در میان آثارتان بیشتر دوست دارید و چرا؟
هیچ‌کدام را جدا از دیگری دوست ندارم، چون همه‌شان پاره‌هایی از وجود من‌اند؛ تکه‌هایی از ذهن، احساس و تجربه‌ام در دوره‌های مختلف زندگی.
هر فیلم بخشی از من است که در قاب زمان ثبت شده. با این حال، صادقانه بگویم هنوز تا ایده‌آل ذهنی‌ام فاصله دارم و مدام احساس می‌کنم اثر بعدی باید کامل‌تر، دقیق‌تر و صادقانه‌تر باشد. گاهی به هنرمندان دیگر مثل نقاشان، شاعران یا نمایشنامه‌نویسان غبطه می‌خورم؛ آنها ابزار خلقت‌شان ساده‌تر و شخصی‌تر است، یک بوم، یک قلم یا چند واژه..!
اما سینما، به‌واقع صنعتی‌ترین شکلِ هنر است؛ آمیزه‌ای از خلاقیت، مدیریت، اقتصاد و فناوری. سینما رسانه‌ایاست که تحت‌تأثیر مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زمانه شکل می‌گیرد. همین چندلایگی است که سینما را زیبا و در عین حال دشوار می‌کند؛ همان چیزی که باعث می‌شود هر فیلم برایم اثر و بخشی از حیات من باشد.

آثار مستند شما، مثل «مسافران آسمان»، «سایه‌های بازمانده»، «کوهزاد، زاده‌ی کوه» یا مجموعه مستند «۵ نفــر» دغدغه‌هایی انسانی و ملی دارند. چه چیزی شما را به سمت مستندسازی می‌کشاند؟
به باور من، سینما اساساً بر پایه «استناد» شکل می‌گیرد! مستندسازی در ذات سینما نهفته است! چرا که هر فیلم‌ساز تلاش دارد تا در جهان فیزیکی، مستنداتی را برای اثبات افکار و اندیشه‌های درونی خویش بیابد! این یعنی از جهتی همه فیلم‌های جهان مستندند! علاوه بر آن، به لحاظ تاریخی، تولد مدیوم سینما هم با گونه مستند و ثبت واقعه‌نگاری تحقق یافته است! 
قبل از آن‌که داستان و فیلم‌نامه شکل بگیرند، سینما با دیدن آغاز می‌شود؛ با مشاهده جهان، انسان‌ها و وقایع پیرامون. مستندات زندگی روزمره، بخش جدائی‌ناپذیر سینما هستند.
فیلم مستند، قصه‌ای واقعی است که قابل استناد به زمان و مکانی مشخص است و در عین حال، هر واقعه مستند هم، قصه و داستانِ خود را دارد. پس ژانر مستند و داستانی به راحتی قابل تفکیک نیستند! شیوه اجراء در دو حوزه «مستند» و «داستانی» متفاوت است. روش‌ها و رویکرد‌ها فرق دارند، اما جوهر، هدف و مایه‌ی اصلی هر دو، یعنی «روایت انسان از جهان» یکی است. به این ترتیب، «ژانر مستند» و «ژانر داستان‌سرا» نه در مقابل هم که دو نیم‌رخ از یک چهره و مکمل یکدیگرند و سینما را شور و زندگی می‌بخشند.

شما از معدود فیلم‌سازانی هستید که به فضا‌های بومی توجه دارید. چرا بوشهر، جنوب و اقلیم محلی در سینمای شما این‌قدر پررنگ است؟
اگرچه در شناسنامه‌ی من نوشته شده، متولد خرمشهر؛ اما خودم را از بسیاری از بوشهری‌ها بوشهری‌تر می‌دانم! حتی با این‌که آدم ناسیونالیستی نیستم، اما غیرت و تعصب و دغدغه‌ام بیشتر از هرجا متوجه بوشهر است! بوشهر مادر من است. اگر ایران مام میهن ماست، برای من بوشهر مام میهن است! چرا که شخصیت واقعی‌ام را در این آب و خاک یافته‌ام و در میان دستان خسته و آغوش پر مهر آن قد کشیده‌ام! تمام تجربة زیسته‌ی من، پنجاه سال زندگی‌ام، لحظه به لحظه و میلی‌متر به میلی‌متر در این آب و خاک شکل گرفته است. بوی بوشهر، رنگ بوشهر، شرجی و گرمای بوشهر، دریای بوشهر با همه قهر و لطفش، قدم زدن در کوچه‌ها، بوی خاک نم‌خورده اولین باران پاییزی و همه‌ی این جزئیات، بخشی از جان و روح من شده‌اند! طبیعی است که چنین تجربه‌ی عمیقی در آثار سینمایی من نیز پررنگ باشد و جنوب، اقلیم محلی و فرهنگ بومی بوشهر محور و زندگی هنری‌ام شده باشد. من خیلی بوشهری‌ام! گرچه طبیعتاً به شیوه خودم!
صافی درباره‌ی نسبتش با جنوب و بوشهر می‌گوید: «اگرچه در شناسنامه‌ام نوشته شده متولد خرمشهر، اما خودم را از بسیاری از بوشهری‌ها بوشهری‌تر می‌دانم. اگر ایران مام میهن ماست، برای من بوشهر مام میهن است؛ ریشه‌ی غیرت و نگاه من از همین خاک روییده. دریا، شرجی و کوچه‌های بوشهر بخشی از هویت من شده‌اند و طبیعی است که در آثارم بازتاب یابند.»

نوشتن فیلمنامه برای شما از کجا آغاز می‌شود؟ ایده‌ها بیشتر از تجربه شخصی می‌آیند یا از دغدغه‌های اجتماعی؟
بطور معمول، نوشتن فیلمنامه برایم از جایی آغاز می‌شود که یک دغدغه‌ی اجتماعی در ذهنم جرقه بزند. اما این دغدغه تا زمانی که از فیلتر ذهن و تجربه‌ی شخصی عبور نکند، به ایده‌ی سینمایی تبدیل نمی‌شود. این را حتماً باید توضیح بدهم که منظورم از دغدغه اجتماعی مسائل ژورنالیستی و تاریخ مصرف‌دار نیست! مقصودم دغدغه‌های مشترکی است که عموم ما انسان‌ها را به یک پیکره واحد تبدیل کرده است! چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو‌ها را نماند قرار...
هیچ موضوعی هرچقدر هم که بزرگ یا جهان شمول باشد، اگر در جان و زیستِ شخصی نویسنده ته‌نشین نشود، نمی‌تواند قصه خوش فُرمی برای سینما و فیلم دست و پا کند!
بنابراین من فیلمنامه را از درون شروع می‌کنم نه از بیرون؛ از همان لحظه‌ای که مسأله‌ای اجتماعی یا انسانی به تجربه‌ای درونی تبدیل می‌شود و معنا پیدا می‌کند.
به نظرم هر نویسنده‌ای باید دغدغه‌هایش را شخصی کند تا روایتش صادقانه و اثرگذار باشد.

در مرحله تولید، چطور با محدودیت بودجه یا امکانات کنار می‌آیید بدون آن‌که کیفیت اثر آسیب ببیند؟
راستش را بخواهید در مرحله تولید همیشه با محدودیت روبه‌رو بوده‌ام. هیچ‌کدام از کارهایم در شرایط ایده‌آل ساخته نشده‌اند. گاهی مسیر تولید آن‌قدر دشوار می‌شود که پروژه‌ها سال‌ها متوقف می‌مانند؛ مثل فیلم مستند سینمائی «آندرومدا» که بیش از پنج سال است به‌دلیل نبود حمایت و تأمین منابع مالی نیمه‌کاره مانده است.
متأسفانه در بسیاری از موارد، حمایت‌هایی که در آغاز قولش داده می‌شود، در عمل محقق نمی‌شود و ناچاراً بخش عمده کار‌ها به شکل خودجوش و هیأتی پیش می‌رود؛ و خب طبیعتاً کارِ هیأتی کردن هم با همة برکاتش، اما همیشه از پس غول عظیم‌الجثه سینما برنمی‌آید!
با این حال، همیشه سعی کرده‌ام با وجود امکانات محدود و زمان اندک، کاری ارائه دهم که کیفیتش قابل‌دفاع باشد و در ذهن مخاطب ماندگار شود.

شما در پروژه‌های استانی معمولاً با استعداد‌های بومی کار می‌کنید. کار با بازیگران تازه‌کار چه مزیت یا چالشی دارد؟
برای من کار با بازیگرانِ تازه‌کار یا بهتر است بگویم غیر حرفه‌ای، شبیه استفاده از یک محصول ارگانیک است؛ خام، طبیعی و پرانرژی. بازیگری در اصل، هم هنر است و هم فن؛ و اگر فردی استعداد ذاتی داشته باشد، حتی بدون تجربه حرفه‌ای، با کمی حمایت و تجربه می‌تواند بدرخشد.
به باور من، هر سه گروه بازیگر (نابازیگر- بازیگر شناخته‌نشده - بازیگر حرفه‌ای)، ارزش و ظرفیت خاص خودشان را دارند. هنر کارگردان این است که بتواند از هرکدام به‌درستی بهره بگیرد و استعداد نهفته را به جریان خلاق بدل کند. در استان بوشهر، ما بازیگرانی داریم که در تراز ملی‌اند؛ شاید کمتر دیده شده‌اند، اما مهارت و توانایی‌شان در سطح بسیار بالایی است. تنها باید به آنها میدان داد تا بدرخشند.
در فیلم بالابان (سال ۱۳۹۰) هم همان‌طور که اشاره شد، بازیگران بومی توانستند تحسین و شگفتی کارشناسان و منتقدان برجسته کشور را برانگیزند تا جایی که گروه هیأت داوران پانزدهمین جشن مستقل خانه سینمای ایران مجموعه بازیگران فیلم «بالابان» را هم‌سنگ و هم‌پای آثاری مثل «جدائی نادر از سیمین» و «یه حبه قند» بعنوان برترین گروه بازیگران سال سینمای ایران معرفی کردند و به احترام آنان کلاه از سر برداشتند! به اعتقاد من، استان بوشهر از نظر پتانسیل‌های هنری و استعداد‌های نرم‌افزاری (انسانی) هرگز کمبودی ندارد؛ بلکه آنچه بیشتر به چشم می‌آید، ضعف مدیریت فرهنگی در طی دهه‌های اخیر است. برای مثال، علاوه بر افتخار افرینی گروه بازیگران فیلم «بالابان» که بدان اشاره شد، بازیگر نقش مکمل این فیلم (صادق زارعی) نیز در همان جشن خانه سینمای ایران و در رقابت با بزرگان سینمای کشور توانست کاندیدای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد بشود! این در حالی بود که رقبای او سوپراستار‌های پرسابقه‌ای همچون شهاب حسینی، حامد بهداد و حسین یاری بودند!
این نوجوان ۱۷ ساله در آن زمان بدون هیچگونه تجربه قبلی در مقابل دوربین، توانست نقش مکمل این فیلم را هم‌رتبه بهترین بازیگران سینمای ایران ایفاء کند!
این قبیل تجربه‌ها نشان می‌دهد که اعتماد و همراهی درست می‌تواند استعداد‌های مهجور و ناشناخته را شکوفا کند و استان بوشهر به‌واقع دارای استعداد‌های فراوانی است که اگر فرصت و حمایت مناسبی دریافت کنند، می‌توانند در سطوح ملی و بین‌المللی بدرخشند و افتخار کسب کنند!

تدوین در آثار شما جایگاه ویژه‌ای دارد. آیا خودتان تدوین را نوعی بازنویسی فیلم می‌دانید؟
بله، من تدوین را علاوه بر دمیدن روح در کالبد فیلم، نوعی بازنویسی فیلمنامه هم می‌دانم. اصولاً جایگاه تدوین در سینما همچون پیله‌ای است که می‌تواند کِرم فیلم را به پروانه‌ای بسیار زیبا و حتی متفاوت‌تر از تصور سازنده‌اش تبدیل کند! تجربه‌های شخصی‌ام این را ثابت کرده‌اند. مثلاً در پروژه‌ی «تخم‌مرغ جنگی» که در ابتدا قرار بود صرفاً یک نماهنگ کوتاه باشد، هنگام تدوین مسیر کار کاملاً تغییر کرد. همان‌جا، پشت میز تدوین، اثر به‌تدریج به یک فیلم داستانی موزیکال با یک هویت کاملاً متفاوت و مستقل از ژانر قبلی تبدیل شد! به‌نظرم تدوین، مرحله‌ای است که فیلم دوباره متولد می‌شود؛ جایی که ریتم، معنا و احساس نهایی شکل می‌گیرد. گاهی ترکیب نماها، حذف یا جابه‌جایی یک پلان، می‌تواند کل جهان اثر را تحت تأثیر قرار دهد.
بیهوده نیست که تدوینگر را کارگردان دوم می‌نامند! قدرت تدوین در همین امکان بازسازی و نوسازی نهفته است! 

در مواجهه با نقد‌ها و نظر‌های متفاوت، رویکرد شما چیست؟ نقد تند را می‌پذیرید یا آن را بخشی از فرآیند رشد می‌دانید؟
در مواجهه با نقد، همیشه تلاش کرده‌ام نگاه سازنده داشته باشم. سعی کرده‌ام یاد بگیرم که بجای پاسخ دادن به نقد، تلاش کنم تا آنرا بهتر و عمیق‌تر بشنوم و بفهمم! تلاش کرده‌ام از دل هر نقد، ولو نقد تند، یا حتی ناسزاهائی که لباس نقد و انتقاد پوشیده‌اند چیزی برای رشد و بازنگری در خودم و اثرم بیابم.
باور دارم که حتی نقد‌های مخرّب هم می‌توانند مفید باشند؛ چرا که معمولاً منتقد یا حتی مخالف، دقیقاً روی نقطه‌ضعف اثر دست می‌گذارد؛ و چه معلم و استادی بهتر از او...
فیلم ماندگار و مانا جای پای خودش را در درازمدت می‌گذارد و در نهایت تاریخ قضاوت خواهد کرد. ما باید افق دیدمان بلندتر از قضاوت‌های کوتاه‌مدت باشد و اهداف درازمدت‌تری برای آثارمان طراحی کنیم!
جایزه‌ها و افتخارات می‌آیند و می‌روند و گاه تحت‌تأثیر شرایط روز یا نگاه‌های سیاسی و اجتماعی و حتی ژورنالیستی‌اند. نمونه‌اش آلفرد هیچکاک، یکی از اسطوره‌های سینما که با وجود افزودن بسیاری از واژگان جدید به الفبای هنر هفتم، هرگز هیچ جایزه اسکاری برای هیچکدام از فیلم‌هایش نگرفت و تنها در پایان عمر، یک جایزه اسکار افتخاری دریافت کرد! اما آثارش هنوز زنده و تازه‌اند؛ و همین به گمان من معنای واقعی موفقیت است، ماندگاری در حافظه‌ی تاریخ و نه الزاماً در فهرست جوایز.

سینمای امروز ایران با چه بحران یا کمبودی روبه‌روست که کمتر درباره‌اش صحبت می‌شود؟
به‌نظر من، بحران امروز سینمای ایران جدا از دیگر بخش‌های جامعه نیست. حوزه‌های مختلف اجتماعی ظروف مرتبطه هستند و همگی از یکدیگر تأثیر گرفته و بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند! 
فرهنگ، اقتصاد، سیاست، رسانه، آموزش، تعلیم و تربیت و... حتی پدیده‌هائی مثل تفریحات و ورزش، مسکن و اوضاع شهرسازی همگی قطعات یک ماشین هستند و از هم تأثیر می‌پذیرند!
سینما هم بخشی از همین ماشین عظیم اجتماعی است که متأثر از آن است و طبعاً بر آن تأثیر نیز می‌گذارد!
ما همه در یک کشتی نشسته‌ایم و باهم در حال حرکتیم؛ وقتی اقتصاد، فرهنگ و آموزش دچار نوسان و بی‌ثباتی می‌شوند، طبیعی است که سینما نیز از آن مصون نماند.
در حال حاضر، عدم ثبات اقتصادی عمده‌ترین چالش در حوزه فرهنگ و هنر است و علی‌الخصوص سینما که ماهیتی صنعتی-هنری دارد، بیش از سایر حوزه‌های فرهنگی دچار چالش و بحران شده است! از یک‌سو مشکلات اقتصادی و اضطراب افسارگسیخته ناشی از آن و از سوی دیگر فقدان سیاست‌گذاری‌های با ثبات فرهنگی، باعث شده که سینما نتواند بسیاری از ظرفیت‌های نهفته خود را عیان کند!
به بیان دیگر، سینمای ما بیش از هر چیز، قربانی نبود توازن و برنامه‌ریزی در ساختار فرهنگی کشور است و تا این هماهنگی ایجاد نشود، نمی‌توان انتظار شکوفایی پایدار داشت. 

حضور نسل تازه فیلم‌سازان را چطور می‌بینید؟ آیا آینده سینمای ایران را امیدوارکننده می‌دانید؟
من به نسل تازه‌ی فیلم‌سازان ایران بشدت امیدوارم. سینمای ما چه در حوزه‌ی فنی و چه در عرصه‌ی محتوایی، ظرفیت‌های بسیار ارزشمندی دارد و نسل جوان امروز به‌خوبی توانسته از امکانات جدید، دانش روز و زبان جهانی سینما بهره بگیرد.
به باور من، مشکل اصلی در خود سینماگران نیست؛ بلکه در مدیریت فرهنگی و سیاست‌گذاری‌های کلان است. اگر این حوزه سامان پیدا کند و فضای اعتماد و حمایت فراهم شود، بی‌تردید شاهد شکوفایی نسل تازه و تحولات بزرگی در سینمای ایران خواهیم بود. امروز استعداد، جسارت و انگیزه وجود دارد؛ تنها کافی است موانع مدیریتی برداشته شود تا این جریان به ثمر برسد.

اگر قرار باشد در دهه آینده تنها یک فیلم بسازید که «اثر ماندگار زندگی‌تان» باشد، درباره چه موضوعی خواهد بود؟
اگر قرار باشد تنها یک فیلم بسازم بی‌تردید آن فیلم در ژانر معناگرا خواهد بود.
من به سینمایی علاقه دارم که از سطح رویداد‌های معمول عبور می‌کند و به عمق ذهن و روح انسان می‌رسد، همان نگاهی که میان فلسفه، علمِ تجربی و شهود قلبی پیوند برقرار می‌کند.
به‌گمانم ما آدمیان هیچگاه به اندازه اکنون -یعنی قرن بیست و یکم- از جهان درون خویشتن غافل نشده‌ایم! در حالی‌که بسیاری از عرفا و بزرگان ما قرن‌ها پیش بر سیر درونی و خودشناسی تأکید کرده‌اند؛ همان سفری که از ظاهر به باطن و از ماده به معنا می‌رسد.

اگر قرار باشد اثری ماندگار بسازم، قطعاً درباره‌ی جهان‌های موازی، کنجکاوی‌های کوانتومی، فرکانس و ارتعاش، روح و ارتباط با عوالم بالا و ملاقات انسان با خویشتن خواهد بود! سفری درونی که ریشه در معرفت عرفانی دارد.

چنآن‌که حضرت مولانا می‌فرماید:
 تا در طلب گوهر کانی، کانی
 تا در هوس لقمه نانی، نانی
 این نکته رمز اگر بدانی، دانی
 هر چیز که در جستن آنی، آنی
این نگاه، جان سینمای معناگراست؛ یعنی یافتن و کشف این حقیقت که؛ آنچه در درون است، در بیرون است! و تمام این جهان و عظمتش، تنها بازتابی است از مکنونات درونی انسان!

برای مخاطبانی که کار‌های شما را دنبال می‌کنند بفرمایید آیا کار تولیدی در دست اقدام دارید؟
 بله، دو سه پروژه در مرحله‌ی آماده‌سازی دارم. البته همان‌طور که اشاره کردم، بسیاری از طرح‌ها و ایده‌ها به‌دلیل برخی موانع مالی و مدیریتی در استان و البته کشور، فعلاً در وضعیت نیمه‌فعال هستند. امیدوارم در ماه‌های آینده با بهبود فضای مدیریتی و حمایت‌های بیشتر، این پروژه‌ها از حالت رکود خارج شوند و دوباره قطار حرکت فرهنگی و هنری استان به جریان بیفتد. من ایمان دارم که ظرفیت‌های فرهنگی و هنری در استان بوشهر فراوان است، فقط کافی‌ست کمی فضای اعتماد و حمایت فراهم شود تا شاهد شکوفایی شگفت‌انگیز باشیم!

و در پایان اگر بخواهید جوانی را که امروز رؤیای فیلم‌سازی دارد راهنمایی کنید، مهم‌ترین توصیه شما چیست؟
فیلم‌سازی دریایی مواج است؛ پر از طوفان، صخره‌ها، کوسه‌ها و خطرات مختلف! اگر فردی اهل محاسبات دقیق، دو دو تا چهارتا و تجزیه و تحلیل صرف باشد، بهتر است حتی از نزدیکی‌های این مسیر هم رَد نشود! مگر آدمی عاشق باشد که در اینصورت خود را به دریای بلا می‌سپارد و می‌گوید: یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن بر آید..!

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها